✅ ناگهان چقدر زود دیر می شود!
در باز شد
برپا! بر جا !
درس اول : بابا آب داد ، ما سیرآب شدیم.
بابا نان داد ، ما سیر شدیم.
اکرم و امین چقدر سیب و انار
داشتند در سبد مهربانیشان
و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود
و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند
کوچه پس کوچه های کودکی
را به سرعت طی کردیم
و در زندگی گم شدیم.
همه زیبایی ها رنگ باخت.!
و در زمانهای ک زمین درحال
گرم شدن است قلبهایمان یخ زد!
نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته
دیگر باران با ترانه نمیبارد!
و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،
زرد شدیم ، پژمردیم.
و خشکزار زندگیمان تشنهی آب شد.
و سالهاست وقتی پشت سرمان
را نگاه میکنیم،
جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی
نمی یابیم، و در ذهنمان جز همهمه
زنگ تفریح ، طنین صدایی نیست.!
و امروز چقدر دلتنگ آن روزها ییم
و هرگز نفهمیدیم ،
چرا برای بزرگ شدن این همه بیتاب بودیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی، پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم!!!!
شاگردان قدیمی و جدید
مهرتان مبارک.
فرا رسیدن ماه مهر مبارک
پایگاه و مسجد و پایگاه امام حسین ع سده
و کانون رهروان حضرت زینب س
وبلاگ ما:
www.tkanoon.blog.ir
شدیم ,چقدر ,، ,مبارک ,دستانمان ,مهر ,شد و ,ماه مهر ,رسیدن ماه ,فرا رسیدن ,، ما
در باز شد
برپا! بر جا !
درس اول : بابا آب داد ، ما سیرآب شدیم.
بابا نان داد ، ما سیر شدیم.
اکرم و امین چقدر سیب و انار
داشتند در سبد مهربانیشان
و کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود
و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند
کوچه پس کوچه های کودکی
را به سرعت طی کردیم
و در زندگی گم شدیم.
همه زیبایی ها رنگ باخت.!
و در زمانهای ک زمین درحال
گرم شدن است قلبهایمان یخ زد!
نگاهمان سرد شد و دستانمان خسته
دیگر باران با ترانه نمیبارد!
و ما کودکان دیروز دلتنگ شدیم ،
زرد شدیم ، پژمردیم.
و خشکزار زندگیمان تشنهی آب شد.
و سالهاست وقتی پشت سرمان
را نگاه میکنیم،
جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی
نمی یابیم، و در ذهنمان جز همهمه
زنگ تفریح ، طنین صدایی نیست.!
و امروز چقدر دلتنگ آن روزها ییم
و هرگز نفهمیدیم ،
چرا برای بزرگ شدن این همه بیتاب بودیم
پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهایمان از کاه بود
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبری می شدیم
با وجود سوز و سرمای شدید
ریزعلی، پیراهنش را می درید
کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک می شدیم!!!!
شاگردان قدیمی و جدید
مهرتان مبارک.
فرا رسیدن ماه مهر مبارک
پایگاه و مسجد و پایگاه امام حسین ع سده
و کانون رهروان حضرت زینب س
وبلاگ ما:
www.tkanoon.blog.ir
درباره این سایت